جدول جو
جدول جو

معنی ماه آذر - جستجوی لغت در جدول جو

ماه آذر(دخترانه و پسرانه)
مرکب از ماه + آذر (آتش)، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سه برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
تصویری از ماه آذر
تصویر ماه آذر
فرهنگ نامهای ایرانی
ماه آذر(ذَ)
نام دبیر انوشیروان. (از فهرست ولف). یکی از دبیران انوشیروان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
سدیگر که ماه آذرش بود نام
خردمند و روشن دل و شادکام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه آذر
تصویر شاه آذر
(دخترانه)
شاه آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماه مهر
تصویر ماه مهر
(پسرانه)
ماه محبت، مرکب از ماه + مهر (محبت یا خورشید)، نام پدر ماهیار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرآذر
تصویر مهرآذر
(دخترانه)
مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + آذر (آتش)، از موبدان پارس در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماه آب
تصویر ماه آب
آبان، ماه آبان
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
آنکه چهرۀ او مانند ماه تابان باشد. (ناظم الاطباء). ماه چهره. ماهرو. ماهرخ. زیبارو. صاحب چهرۀ تابان و درخشان همچون ماه:
چو نه ماه بگذشت از آن ماه چهر
یکی کودک آمد چو تابنده مهر.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که ای ماه چهر
درودت ز من آفرین از سپهر.
فردوسی.
بد از مهر جم شیفته ماه چهر
فزون شدش از این مژده برمهر مهر.
(گرشاسبنامه چ یغمائی ص 31).
به دل گرمتر شد بت ماه چهر
هوا کرد جانش به زندان مهر.
(گرشاسبنامه چ یغمائی ص 221).
چو دید ماه به عادت بگفت آنک ماه
بشرم گفتمش ای ماه چهر ماه کجاست.
عمعق.
و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
به معنی آبان ماه است که ماه دوم خزان باشد، و آن بودن آفتاب است در برج عقرب و در این ماه بادهای بی منفعت بسیار وزد. مه آب. (برهان). به معنی آبان ماه است. (انجمن آرا) (آنندراج) ، ماه پنجم یا یازدهم سالماه خاص یهودی و سریانی. (حاشیۀ برهان چ معین) :
مفخر خاقانی است مدح تو تا در جهان
صبح برد آب ماه میوه پزد ماه آب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نام فرزانه ای فارسی بوده، (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
غره. اول ماه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سر ماه
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
ابن فروخ بن بدخشان برادرزادۀ سلمان فارسی بود و تخمۀ ایشان به شیراز است و عهدی دارند از پیغامبر به خط امیرالمؤمنین علی بر ادیم نوشته و خاتم پیغامبر و ابوبکر وعمر و عثمان و علی علیه السلام برآنجا نهاده. (مجمل التواریخ و القصص ص 243). و رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
(خُ وَ کُ شَدَ / دِ)
آرندۀمال. کسی که مال و ثروت آورد. و رجوع به مال شود، تازیانی که در دریا دزدی می کنند. (ناظم الاطباء) ، دزد دریایی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ پَرْ وَ)
طعم دهنده. مزه دهنده
لغت نامه دهخدا
مخفف ماه پاره است و کنایه از صاحب حسن و خوش صورت باشد، (برهان)، ماه پاره، خوش صورت و دارای حسن، (ناظم الاطباء)، و رجوع به ماه پاره و مهپاره شود
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ)
ماه گیرنده، گیرندۀ ماه، که ماه را بتواند گرفت، که ماه را گرفتار و اسیر تواند کرد:
گر او را کمندی بود ماه گیر
مرا هم کمندی بود شاه گیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عِ)
ماه سیما. ماه طلعت. ماهرو. ماه چهر:
آمد آن مشکبوی مشکین موی
آمد آن خوبروی ماه عذار.
فرخی.
جسم مرا خاک کنی، خاک مرا پاک کنی
باز مرا نقش کنی، ماه عذاری صنما.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(هَِ مِ)
مرادف ماه کنعان است. (آنندراج) :
ز صد هزارپسر همچو ماه مصر یکی
چنان شود که چراغ پدر کند روشن.
صائب (از آنندراج).
رجوع به ماه کنعان شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مخفف راه آورده و راه آورد. ره آورد. سوغات و ارمغان و هدیه و هر چیزی که چون شخصی از جایی و از سفری بازآید برای کسی بیاورد اگر همه قصیدۀ شعر باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان).
- راه آور دادن، سوغاتی دادن. راه آورد دادن: تعریض، راه آور دادن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 6 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 11 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مِ ذَ)
پارسی. از موبدان پارس و از مردم اصطخر است به عهد نوشیروان. وی با هرمزدآفرید و چند موبد دیگر از پارس به فرمان نوشیروان بیامده است و با مزدک مباحثه کرده و به حجت دین او باطل گردانیده. (مجمل التواریخ و القصص ص 95) :
وز اصطخر مهرآذر پارسی
بیامد به درگاه با یار سی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از مال آور
تصویر مال آور
آورنده مال، دزد دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماه پار
تصویر ماه پار
زنی بسیار زیبا (همچون ماه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماه چهر
تصویر ماه چهر
ماهرو، زیبارو، صاحب چهره تابان
فرهنگ لغت هوشیار
ماه چهر: جسم مرا خاک کنی خاک مرا پاک کنی باز مرا نقش کنی ماه عذاری صنماخ (دیوان کبیر 33: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه آور
تصویر راه آور
چیزی که کسی از سفر برای خویشان و دوستان آورد سوغات هدیه نورهان
فرهنگ لغت هوشیار